به ذهنم می کِشد باران
خاطرات روز آخر را
همان روزی که میزد باران
به روی شانه ام ارام
و چتر مشکی مردانه ات ان روز
برای دیگری شد باز
وابری شد دلم انگار
ست زیبایی شد میان چشمان من و باران
عجب روز قشنگی بود برای او
نگاه اخر من وَ نگاه اول او
دلم لرزید و رعد و برقی زد انگار
دلش ترسید و آغوش تو بود انگار...
عجب روز قشنگی بود برای او
#حوری_نیکو
- ۹۵/۰۹/۱۲